رنگی شبیهِ نور

فرهنگ به معنای هوایی‌ست که ما تنفس می‌کنیم...

رنگی شبیهِ نور

فرهنگ به معنای هوایی‌ست که ما تنفس می‌کنیم...

ما جامعه‌ای می‌خواهیم که رنگ‌ش شبیهِ نور باشد...
*****
نمونه‌ی کاملِ دنیای انسانی در دورانِ ظهورِ حضرتِ بقیه‌الله ارواحنا فداه اتفاق خواهد افتاد و از آن‌جا –من به شما عرض بکنم- دنیا شروع خواهد شد. ما امروز در زمینه‌های مقدّماتیِ عالمِ انسانی داریم حرکت می‌کنیم. ما مثلِ کسانی هستیم که در پیچ و خم‌های کوه‌ها و تپه‌ها و راه‌های دشوار داریم حرکت می‌کنیم تا به بزرگ‌راه برسیم. وقتی به بزرگ‌راه رسیدیم، تازه هنگامِ حرکت به سمتِ اهدافِ والاست.(1389/9/10)

نویسندگان

آیا همین کافی نیست که شما خانه‌ی مرا امن نمی‌دانید؟

  • ضُحی

موسیقی زندگی

۰۶
خرداد

چه کسی فکرش را می کرد؟ 
روزی گوشنوازترین موسیقی دنیا
برایم
صدای نفس کشیدن شما در خواب باشد؟

#محمدصادقم
#فاطمه ام

  • ضُحی

سرمای زمستان را دوست دارم؛

دست‌های کوچک یخ‌کرده‌اش را در دستم جا می‌دهم و با لذت می‌فشارم! گونه‌ی سردش را می‌بوسم تا گرمش کنم! محکم در آغوشم می‌فشارمش تا گرمای وجودم به جانش بدود!

این سرما، از گرما هم برایم دلچسب‌تر است! سرمایی که شما را به من نزدیک‌تر می‌کند را دوست دارم!

زمستانی که با شما بگذرد، از هزار بهار جذاب‌تر است!

 

 

  • ضُحی

آبی؛ به زنگ آسمان

۰۸
ارديبهشت

چه روزهای شیرینی منتظرمونه عزیزکم...

  • ضُحی

مادر که شدی؛ نیازت به مادرت هم بیشتر میشود!
اصلا انگار حالا که خودت پشت و پناه و تمام آرامش کسی شده ای،  باید مادرت که همه پشت و پناهت هست هم کنارت باشد؛
تا گاهی فارغ از جهان، سرت را روی شانه اش بگذاری و در آغوشش کمی آرامش ذخیره کنی که بتوانی آرام جان کسی باشی! چون من مهم ترین وظیفه مادر را آرامش بخشی دیدم!

مادر خلقت! دلسوزترین و مهربان ترین مادر عالم!
دلم میخواهد در آغوشتان آرام بگیرم!
دلم میخواهد بهم بگویید عزیزکم!  مادرکم! می دانم خسته ای! می دانم گاهی نمیدانی چه باید بکنی! می دانم کم میاوری! اما من هوایت را دارم!
مادرم!
آن شب یادتان هست؟! در حسینیه؟!
می شود مادری بچه های من فقط با شما باشد؟
می شود کمبود های مرا مادری شما برایشان جبران کند؟
دلم میخواهد خودم و بچه هایم را یکجا به چادر شما بسپارم!
می شود تلاطمم را به آرامش بدل کنید؟

بهترین مادر دنیا!
روزتان مبارک!
مایه آرامش زمین، تولدتان بر ما مبارک! ❤️
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا

  • ضُحی

آیا جنون غیر از این است؟

که نه دلِ ماندن داری و نه پای رفتن؟!

 

  • ضُحی

هنوز هم گاهی فکر میکنم به مسیری که طی کردم...

ما آدم ها همیشه درگیریم بین گذشته و آینده؛

بین آن چیزهایی که پشت سر گذاشتیم و آن هایی که پیش رو داریم؛

...

علامه طباطبایی در ذیل آیه 5 سوره تکاثر میفرمایند اگر بخشی از علم الیقین(علم) را انسان شفاف و برهانی کند کم کم "از علم به عین آمد وز گوش به آغوش". یعنی اگر چیزی را که دانستی، به دنبال دلایل و براهین ش رفتی، خدا باقی ش را میرساند!

علامه جوادی آملی هم در اینجا میگویند طلب علم فریضه است. خیلی خیلی خیلی مهم است انسان بفهمد و بداند و علم کسب کند. حتی در علوم دنیایی هم اگر انسان جهان را از منظر آیت بودن ببیند، برای انسان ذخیره است و این معلوم هنگام مرگ ما را رها نمیکند و در قیامت شکوفاتر میشود. اما کسی که علوم دنیایی را فقط دنیایی بخواند، وقتی معلوم ما را رها کند، یعنی عالم و دنیا از بین میرود، علم هم ما را رها میکند. اما معارف الهی و اعتقادات و اوصاف الهی حد و حصر ندارند و هر چه انسان به قیامت نزدیک تر شود این علوم شکوفاتر میشوند. و معلوم را بهتر میبیند، اول علم حصولی ست و کم کم شهودی میشود.

در این آیات، تثلیث علم الیقین و حق الیقین و عین الیقین به توحید برمیگردد. یک علم الیقینی هست که تکامل آن به عین الیقین و کامل ترین آن هم حق الیقین است.

خلاصه که! اگر به دنبال علوم الهی بودیم که هیچ، اما اگر غرق در علوم دنیایی بودیم، حواسمان باشد از منظر آیه و نشانه ذات اقدس اله بودنشان بخوانیم! که اگر این طور شد به حق الیقین هم میرسیم و وز گوش به آغوش!

 

پ.ن: #دلتنگ_گذشته!

فافهم! :/

  • ضُحی

#

۰۵
فروردين

دلم برای فضاهای این مدلی تنگ شده...

یه سکوت آرامش بخشی داره...

#خسته_از_شبکه_های_اجتماعی

#خسته_از_هشتگ

  • ضُحی

در آخرین ماه های بیست و شش سالگی و بعد از چندماه مادری؛

حس کسی را دارم که صدها سال عمر کرده و در پایان راه قرار دارد و دنیا تمام بازی هایی که داشته را برایش رو کرده...

خسته از راهِ طی کرده در انتهای مسیر در انتظار ایستاده تا روز موعود...

  • ضُحی

دارد کم‌کم تمام می‌شود...امسال هم مانند هزار و اندی سال پیش گذشت...همه ذرات عالم کلافگی‌شان را داد می‌زنند...شاید آدم‌ها هنوز خسته نشده باشند، شاید هنوز فکر کنند کاری از دست‌شان برمی‌آید؛ ولی عالم معطل مانده، همه در انتظار اند؛

 

هی خواندیم، هی خواندیم و فلسفه بافتیم، خواندیم و همه عالم را زیر و زبر کردیم، رفتیم تا ذات و پایین آمدیم، هی در خیال و عقل سیر کردیم، و باز در حس ماندیم! هی قوس صعود را خواندیم و هی در تهِ تهِ قوس نزول دست و پا زدیم، هی کفتیم عالم ذوسطوح است و قواعد ملکوتی را به رخ عالم کشیدیم و وقتی به خودمان نگاه کردیم دیدم گیرِ عالمِ ملک‌ایم هنوز!

 

می‌دانستیم کوچک‌ترین امّید بستن‌ی به خلق گناهی نابخشودنی ست ولی باز هم برای حل مشکلاتمان دست به سوی این و آن دراز کردیم، و فراموش کردیم "هو الاول! و الآخر! والظاهر! والباطن!"، چه جایی می‌گذاری برای غیر؟! بارها و بارها "لمن الملک الیوم؟" را خواندم و با "لله الواحد القهار" به خود لرزیدم، ولی باز هم تو را تنها صاحب خود ندیدم!

 

امامِ عزیزم! نماینده‌ی تام و تمامِ حضرت حق! تو دست‌گیری، تو نجات بخشی، تو خودِ خودِ صراط مستقیمی، خودت ما را به سوی خودت راهنمایی کن! همه‌ی این جوانهایی که آمدند و "صدقوا ما عاهدوا الله علیه"، و همه‌ی آنان که منتظرند، فقط یک آرزو دارند!

 

عالم تب‌دار است؛ خودتان دعا کنید! سال پیش رو، سال محقق شدن وعده الهی باشد...

  • ضُحی