جرعهای از زلالِ بیمثالِ کوثر
بسم ربِّ الزهرا سلام الله علیها
* این ایّام، فاطمیّه بود، و حیف است که صحبتی در این باب نشود؛ لذا برداشتها و یادداشتهای خود را در روزهایی که دربارهی حضرتِ مادرِ بزرگوار سلام الله علیها مطالعه میکردم را ذکر میکنم تا شاید کسی را فایدهای نصیب شود.
البته که وقتی بزرگان قاصرند از سخن گفتن دربارهی آن عنصرِ تابناکِ عالمِ وجود، چرا که دریا را در کوزهای نتوان گنجاند، منِ بیمقدارِ بیسواد که هیچ!
این سخنان، همه نقل است، به قول یا مضمون؛
فاطمه سلام الله علیها "مجهوله القدر" است، همانگونه که "مخفیه القبر" است،
اِنَّما سُمِّیَت فاطِمَه، لِاَنَّ الخَلقَ فُطِمُوا عَن مَعرِفَتِها.
حقیقتِ لیلهالقدر، وجودِ یگانه حضرت زهرا سلام الله علیها ست، زیرا ظرفِ نزولِ قرآن صامت، شب قدر است و فاطمه سلام الله علیها، ظرفِ نزولِ یازده قرآنِ ناطق.
امام صادق علیه السلام در تفسیرِ انّا اَنزَلناه فی لَیلَه القَدر میفرمایند:
الیلهُ فاطِمَهُ و القَدرُ، اللهُ.
فاطمه سلام الله علیها حقیقتِ لیله القدر است؛ همان شبی که فیها یُفرَقُ کلُّ أَمرٍ حَکیم. پس فاطمه میزان جداسازی حق از باطل است.
و شاهدِ آن، سخنِ پیامبرِ مهربانیها صلی الله علیه و آله است که فرمودند:
خداوند با خشمِ فاطمه سلام الله علیها خشمگین و با رضایتش راضی میگردد.
آری، اهل بیت علیهم السلام دارای چنان مقام عالی و بینظیری هستند که گویی در مرز مقام وجوبی قرار گرفتهاند. کارهایی که خدا میکند از آنان نیز سرمیزند؛ با این تفاوت که خدا به طور استقلالی و آنان به اذن و مشیت خداوند انجام میدهند.
*
حال اگر بخواهیم در مقام الگو به آنان نگاه کنیم چه؟
قطعاً انتخابِ یک الگوی جامع و راستین در گروِ سه شناخت و آگاهیست:
شناختِ مصداقِ کمال، شناختِ مصداقِ کامل، شناختِ حد و مرزِ لیاقتها.
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا.
مؤمنی به این صفتِ پسندیده(یعنی اسوهشدن) نایل میشود که ایمانی راستین به خداوند و روزِ قیامت داشته باشد.
خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوانِ اسوه و الگوی همه معرفی میکند، حال آنکه خودِ ایشان همواره دخترشان را پارهی تن و قسمتی از وجودِ خودشان معرفی میکنند.
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
نَحنُ حُجَّهُ اللهِ عَلَی الخَلقِ و فاطِمَهُ حُجَّهُ الله علینا.
اگر شخصیتِ اسوه را تابعِ عواملی چون وراثت، محیط جنینی، محیطِ جغرافیایی و اجتماعی بدانیم، اساساً جایگاهی برای اسوهپذیری باقی نخواهد ماند، چرا که شکلگیریِ شخصیتِ اسوه را از رهگذرِ عوامل جبری، چون جبرِ وراثت، جبرِ محیط، جبرِ غریزه و ... دانستهایم. امّا اگر در عینِ اعتقاد به تأثیرِ عواملی چون ارث، محیط، سن و ... مؤثّرترین عامل در پیریزی و تکاملِ شخصیت را اراده و اختیار آزاد بدانیم، اسوهپذیری جایگاه ممتاز و ویژهای مییابد و هر اسوهای، هرچند که در مکانها و زمانهای دور زیسته باشد، قابلِ اقتدا و تأسّی است.
عواملی چون وراثت، محیط، گذشتِ زمان، وجدانِ اخلاقی، فطریات، عوامل غیبی و اختیار و اراده در شکلگیریِ شخصیتِ فرد مؤثر است، امّا مهمترین این عوامل اختیار است.
در شکلگیریِ شخصیتِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها همه عوامل دستبهدستِ هم دادند.
و امّا توجه به عاملِ اختیار در اسوهپذیری ضروریست. اگر چه در غیرِ آن هم میتوان الگوبرداری کرد. مثلِ دقّت در انتخابِ همسر، طهارتِ روحیِ مادر و پدر،...و اینکه نهایتِ تأثیرِ این عوامل سرعتبخشیِ شکوفاییِ استعدادهایِ فطریست، این عوامل نمیتوانند فرد را از توانایی برخوردار سازند که هیچ مایه فطری نداشتهاست.
و البته نکتهی مهم این است که ما از موهبتهایِ الهی آنها اسوهگیری نمیکنیم، بلکه از مشترکاتِ انسانی آنها الگوبرداری میکنیم.
ما حقیقتِ رفتارِ آنها را درک میکنیم و به اقتضایِ شرایطِ خودمان از آنها استفاده میکنیم.
و البته که یکی و شاید مهمترین ویژگیِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها بندگیِ خالصانه ایشان است.
*
حال به بررسیِ بودنِ زهرا سلام الله علیها در حجلهگاهِ پوشیدهگی میپردازیم؛
ایشان فرمودند: برای زنان، بهترین آن است که مردان نامحرم را نبینند و مردانِ نامحرم نیز آنها را نبینند.
این حکم، یک توصیهی اخلاقی و ترجیحی است، نه یک حکمِ قانونیِ تکلیفی.
این یعنی این حکم تکلیف آور نیست، امّا رعایتِ آن در تکاملِ روحِ آدمی بسیار مؤثر است.
و همچنین ایشان فرمودهاند: نزدیکترین حالتِ زن به پروردگارش، آن زمانیست که در خانهی خویش میماند.
وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى
در خانههایتان قرار و آرام گیرید (و بیحاجت و ضرورت از منزل بیرون نروید) و مانندِ دورانِ جاهلیت پیشین، خودآرایی مکنید...
*
مسألهی بسیار بااهمیتی که در زندگی این دردانهی خلقت وجود دارد، مسألهی فدک است.
برای درک آن قضیهی تأسفبار، ابتدا کمی از موقعیت فدک باید گفت.
در سالِ هفتمِ هجرت، یک روز پس از فتحِ خیبر، جبرئیل از جانبِ خدا بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و فرمانِ فتحِ فدک را آورد. باید فدک به دستِ پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام فتح میشد.
چون فدک به دستِ این دو بزرگوار فتح شد، به فرمودهی صریحِ قرآن این سرزمین به خداوند، رسول خدا، و اقربای او و نیز یتیمان و مسکینان و درراهماندهگان تعلق میگرفت.(سورهی مبارکهی حشر-6-7)
اندکی پس از فتحِ فدک، خداوند توسط جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "فدک را به فاطمه سلام الله علیها عطا کن!"
ده روز پس از شهادتِ حضرتِ پیامبر صلی الله علیه و آله، مأمورانِ ابوبکر به دستورِ او نمایندهی حضرتِ زهرا سلام الله علیها را از فدک اخراج کردند.
رازِ غصبِ فدک در این بود که غاصبان میدانستند واگزاریِ فدک به اهل بیت علیهم السلام امری فراتر از یک میراثگزاریِ عادی است، فدک رویِ دیگرِ سکّهی امامت است؛ امامت و خلافت به حکمِ خدا ویژهی اهلِ بیت علیه السلام بود و فدک، پشتوانهی حکمِ خدا.
میدانستند که فدک، بعدِ اقتصادیِ خلافت است. و خلافت بعدِ سیاسیِ فدک و این دو، فدک و خلافت، قویترین پشتوانهی امامت، استمراربخشِ نبوّت است.
باری، غصبِ فدک به منظورِ درهمشکنی و تصاحب مستحکمترین پشتوانهی ولایت و امامت صورت پذیرفت.
لذا قیامِ الهی زهرا سلام الله علیها هرگز بهخاطرِ آن تکه زمین نبود ( چرا که ایشان جز به قدرِ احتیاج از درآمدِ آن برنمیداشت و بقیه آن را به فقرا و نیازمندان میبخشید)، بلکه دستمایهای بود برای بیداری مردمان.
هرگز فدک به عنوانِ یک تکّه ملک مطرح نبود، فدک، نشانِ ولایت بود و ولایت، محک؛ فدک، محکی میشد برای ارزشگذاری بر عیارِ مسلمانی.
فدک، مطرح نبود. فدک، سمبلِ امامت بود و امامت، حجت؛ فدک، اتمامِ حجتی شد بر تمامِ مسلمانان.
حضرت زهرا سلام الله علیها در آن بینظیر خطبهی حکمتآموز، سخنان بسیار تأمّلبرانگیزی را ایراد میفرمایند؛
ایشان یگانه راهِ رسیدن به توسعه و عدالت اجتماعی را رویآوردن مردمان به ولایت و همراهیِ عملی ایشان با پیشوای الهیِ امّت معرفی میفرمایند،
درباره فتنه و نفاق و منافقان سخنانی ایراد میکنند،...
امّا دریغ که دلهای آنان چنان سخت شده است که سخنانِ آتشین زهرای اطهر سلام الله علیها هم نمیتواند دلهایشان را نرم کند.
سپس ابوبکر که خلیفهی وقت بود، ابتدا با چربزبانی به تمجید از پیامبر صلی الله علیه و آله و دختِ گرامیِ ایشان پرداخت و آنگاه با بیانِ حدیثی جعلی از پیامبر صلی ااه علیه و آله ، غصبِ فدک را بدان مستند ساخت.
حضرت زهرا سلام الله علیها با استناد به قرآن فریب و خدعهی او را آشکار کرد امّا ابوبکر با همراه کردن مردم با خود، عملِ خود را اینگونه توجیه کرد که " ما قرائتِ خودمان را داریم از قرآن، آنچه تو و علی از قرآن میفهمید قرائتِ خودتان است و ما آن را به خودتان وامینهیم." گویی سندِ صحت و حقانیت هر قرائتی، نه مقبولیت نزد خدا، که پسندِ آن نزدِ مردم است!!
که البته امروزه هم این چنین سخنانی میشنویم که هرطور عملی را با نامِ "تفسیری جدید از قرآن" توجیه میکنند.
و آنجا بود که فاطمهزهرا سلام الله علیها برای آخرین بار رو به سوی مردم نهاد و فریاد به اعتراض و هشدار گشود، امّا اثری نکرد در آن سختدلها.
از گدازندهترین عبرتهای این خطابهی آتشین، ضرورتِ مبارزهی قاطع با انحرافات از دین است.
نباید هر یاوهای را که به دین نسبت میدهند پذیرفت. باید به قرآن و عترت عرضه داشت و اگر مطابقت نکرد، آن را به دیوارِ تکذیب کوبید.
این همان حربهایست که با آن به جنگِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میروند. وقتی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف میآورند، با مردمانی مواجه میشوند که قرآن را تأویل و تفسیر میکنند و با ایشان به مجادله برمیخیزند که تفسیر تو نادرست است و ما قرآن را میفهمیم!
طبقِ حدیثی از امام صادق علیه السلام پس از ظهور، رنجی که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف متحمل میشوند فزونتر از پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان جاهلیت است، چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله با مردمانی جاهل مواجه بود که سنگ و صخره میپرستیدند، امّا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با عالمنمایانی روبهرو میشوند که قرآن را تأویل میکنند و میگویند قرآنِ تو برای 1400 سال پیش است و به دردِ امروز نمیخورد!
هرچه ایشان با استناد به آیهی یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ بگویند من مفسرِ قرآنم و آنچه من میگویم حقیقتِ قرآن است، و من ولیِ امرِ شمایم، میگویند این تفسیرِ توست، تفسیرِ ما چیزِ دیگریست!
آنها نمیگویند خدا و پیامبرش را قبول نداریم که امام اثبات کند برایشان، نمیگویند قرآن را قبول نداریم، آنها میگویند همه را قبول داریم، امّا تفسیرِ خودمان را فقط درست میدانیم!
با وجودِ اینان، امام چقدر باید خونِ دل بخورند؟ اگر بخواهد شمشیر بکشد که بلافاصله خواهند گفت: خشونت از هر کسی که باشد محکوم است. تعصبات را کنار بگذارید و به بحثِ منطقی بپردازید!
امام با چنین مردمانی با چه زبانی بحث کند که ثابت شود جاهلند و غرضورز؟
رنجِ چنین امامی بیشتر است که با مردمانی هواپرست روبهروست که تنها خواستههای نفسانی خویش را به نامِ دین قبول میکنند یا رنجِ آن پیامبری که با بتپرستان مواجه است؟
لذا برای آماده سازیِ جامعهی ظهور، علاوه بر مردانِ حنگجو و شجاع، عالمانی وارسته و توانا باید باشند که امام عج الله تعالی فرجه الشریف را در این راهِ سخت یاری دهند.
و یادمان باشد ما میراثدارِ خونِ سینه و پهلویِ شکستهی زهرای اطهریم.
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج
اللّهُمَّ صَلِّ علی فاطِمَهَ و ابیها و بَعلَها و بَنیها
پینوشت: کتابِ جامی از زلال کوثر را اگر وقت شد مطالعه کنید.
- ۹۳/۰۱/۱۷
- ۳۸۲ نمایش