إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا
هنگامی که قرار شد "تنگ کورک" آزاد شود، مقدارِ زیادی پیشروی کردیم امّا متأسفانه به طورِ کامل موفق نشدیم، چرا که در حینِ پیشروی، یک عدهای از بچههای ما که به سمتِ رأسِ ارتفاع در حرکت بودند، زیرِ رگبارِ تیربارهای عراقی قرار گرفتند و متوقف شدند. بلافاصله فرمانده گروه توسطِ بیسیم به محمّد اطلاع داد که ما نیرو لازم داریم و او در جواب گفت: "مقاومت کنید، الان نیروها به کمکتان میآیند."
البته برای ما جای تعجب بود، چرا که نیرویی در بساط نداشتیم و نمیدانستیم که او روی چه حسابی قول میدهد. بعد از مدتی، دوباره تماس برقرار شد و باز هم بروجردی با اطمینان گفت: "مقاومت کنید، نیروها میرسند."
بار سوم بیسیمچیِ گروهِ ما شهید شد و فرماندهِ گروه با عصبانیت فریاد زد: "پس چرا نیرو نمیفرستید؟"
ناگهان از آن سوی بیسیم صدای محمّد به گوش رسید که: "مقاومت کنید، ملائکه الله میرسند."
و همزمان، تلاوتِ این آیه از سوی او دلهای همه ما را تکان داد: "إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ..."
* بخشی از کتابِ فرمانده من - بخشِ مسیحِ کردستان شهید محمّد بروجردی - عباس پاسیار
سالهاست شروع شده این مقاومت...
این روزها عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و خیلی کشورهای دیگر را که میبینم این آیه هی در ذهنم تکرار میشود...
راستش حسودیم میشود به خیلیشان...
وقتی مرور میکنم اتفاقاتِ آن سفر کذایی را به نیویورک، اصلاً غمِ عالم روی دلم سنگینی میکند...
که چرا انقدر ذلت و خاری؟
دوست دارم داد بزنم در گوشِ بعضیها؛
"کمی استقامت...
بلخره میآید..."
- ۹۳/۰۷/۱۷
- ۳۶۰ نمایش