دنیام و زیر و رو کردی
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ق.ظ
قشنگ معلومه من خوب نیستم، نه؟
حس میکنم دیگه نمیتونم...کم آوردم...
دارم توی دنیای خودم دست و پا میزنم تا برگردم امّا نمیشه...
دارم سعی میکنم مشتمشت خاکهایی رو که خودم با دستای خودم ریختم روی ضُحی از روش بردارم...
دارم سعی میکنم برشگردونم به زندگی...
دارم سعی میکنم بهش یادآوری کنم چقدر قوی بود...
چقدر دنیاش تو دستاش بود...
چقدر از خودش راضی بود...
باید بلخره از جام بلند شم...
این زندگیای که من دارم با مرگ فاصلهای نداره واقعاً...
پ.ن:هر چه میکشم از توست...دنیام و زیر و رو کردی! هیچ کس باورش نمیشه مخاطب من تو باشی عزیزم...
- ۹۵/۰۶/۱۹
- ۳۸۰ نمایش
یه زمانی هیچ کس نمی فهمید که من چه حالی دارم و تو عمق حرفم چه درد گنگ و مبهمیه ! هرچند که الآن هم حس می کنم کسی نیست ... کسی نیست ... و باز هم کسی نیست ...
اینکه خودتو گم کرده باشی و دوباره بخوای پیداش کنی
یا اینکه فروریخته باشی و دوباره بخوای خودتو از نو بسازی
همّت و اراده ی خاصّی میخواد
هفته ی پیش بعد مدت ها ، امام رضا همه ی اعضای خانواده مون رو باهم و یکجا طلبید !
خیلی خیلی خوب بود پیس امام رضا ...
به یادت بودم ...
راستی یه چیزی نمیدونم چرا هرکی ازدواج می کنه اینطوری میشه ! :)))
آخه یکی دیگه از دوستام هم باهام حرف میزنه ، حال و هواش شبیه حرفای توی پست توعه !
بابا چرا اینطوری شدید شماها ؟!
با رفیق آسمونی تون دست همو بگیرید و همدیگه رو بکشونید بالا !
کلّی انرژی های خوب به هم بدید !
چرا آخه ؟!
نکنه این حال و احوالات مقدمه ی مادر شدنه ؟! ؛)