رنگی شبیهِ نور

فرهنگ به معنای هوایی‌ست که ما تنفس می‌کنیم...

رنگی شبیهِ نور

فرهنگ به معنای هوایی‌ست که ما تنفس می‌کنیم...

ما جامعه‌ای می‌خواهیم که رنگ‌ش شبیهِ نور باشد...
*****
نمونه‌ی کاملِ دنیای انسانی در دورانِ ظهورِ حضرتِ بقیه‌الله ارواحنا فداه اتفاق خواهد افتاد و از آن‌جا –من به شما عرض بکنم- دنیا شروع خواهد شد. ما امروز در زمینه‌های مقدّماتیِ عالمِ انسانی داریم حرکت می‌کنیم. ما مثلِ کسانی هستیم که در پیچ و خم‌های کوه‌ها و تپه‌ها و راه‌های دشوار داریم حرکت می‌کنیم تا به بزرگ‌راه برسیم. وقتی به بزرگ‌راه رسیدیم، تازه هنگامِ حرکت به سمتِ اهدافِ والاست.(1389/9/10)

نویسندگان

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

الحق که حرف خوبی بود؛

" ما از خود غربی‌ها هم غربی‌تر زندگی می‌کنیم! "

 

پ.ن: این قسمتِ اول، و این هم قسمتِ دوّم برنامه‌ی راز نادر طالب‌زاده با موضوع طبِ اسلامی؛

من قسمت دوّم رو بیشتر پسندیدم چون غم‌انگیزتر بود!

  • ضُحی

این مطالب شاید کمی برای شناخت فضای دنیای کنونی و تحولات دنیای اسلام مفید واقع شود.

 

برادران اهل سنت؛

از نظر فقهی: حنفی-شافعی-مالکی-حنبلی

از نظر اعتقادی: اشاعره-ماتریدیه-اصحاب حدیث-سلفی گری

 

شافعیان و مالکیان: اشعری مذهب اند.

احناف:ماتریدیه (عقل گرا)

اصحاب حدیث خیلی قلیل اند

سلفی گری حدوداً 250 میلیون نفر پیرو دارد.

اصحاب حدیث از زمان احمد بن حنبل در قرن سوم تا الان پیروان فراوانی داشته است.

اعتقاد دارند عقل در فهم دین جایگاهی ندارد و به ظواهر آیات استناد میکنند.

این مسئله یکی از اخلافات میان اشاعره و ماتریدیه و اصحاب حدیث است.

آثار زیادی داشتند تا قرن 7 و 8، بعد از آن کسی ظهور کرد به نام ابن تیمیه.

او از نظر فقهی حناوله و از نظر اعتقادی از اصحاب حدیث بود.

اجتهادات جدیدی انجام داد و مکتب سلفیه رو به وجود آورد.

 

ابن تیمیه سه کار عمده کرد:

1. مفهموم سلف را از لغت به اصطلاح برد. یعنی تا الان سلف به معنی گذشتگان بود ولی از الان منظور علمای مورد اعتماد اصحاب حدیث سه قرن اول هستند. و هر کس اعتقاد دارد فهم سلف برتر از خلف است، او مکتبش سلیفه و خودش سلفی ست.

-خلف در دیدگاه او یعنی متکلمین اعم از اشاعره، ماتریدیه، فلاسفه، و عرفا-

یعنی تنها کسانی که اسلام را خوب فهمیدند کسانی هستند که فقط به ظاهر قرآن توجه کردند.

اشاعره کسانی بودند که خواستند راه وسطی میان عقل و نقل به عنوان دو راه شناخت اسلام پیدا کنند.

آنها پذیرفتند عقل در تفسیر دین راه دارد و لذا به تفسیر برخی آیات پرداختند.

اختلافی که بین اشاعره و اصحاب حدیث بود در فهم آیات صفات خبری بود. یعنی صفاتی که نسبت جسمانی و تشبیهی به خدا داده اند.( مثل ید الله فوق ایدیهم)

ماتریدیه گفتند عقل هم مثل نقل و شهود از راه های شناخت اسلام است. آن‌ها تنزیهی‌اند و لذا در این زمینه به شیعه بسیار نزدیک اند.

انتقادات ابن تیمیه بیشتر از اینکه به شیعه یا غیر اهل سنت باشد، به خود اهل سنت بود.

اشعره و ماتریدیه را نقد کرد و گفت هر کس فهم ظاهرگرای بدون تأویل علمای گذشته را برتر بداند، سلفی‌ست.

2. مفهوم عبادت را توسعه داد.

عبادت به دو معناست:

معنای لغوی: احترام شدید، خضوع فراوان اما نمی‌توان صرف خضوع و خشوع فراوان را عبادت گفت.

معنای اصطلاحی: پرستش

ابن تیمیه خلط کرد میان این دو معنا و معنای لغوی را به جای اصطلاحی گذاشت و این باعث شد احترام مسلمانان به قبور اولیا الله را بگوید چون احترام شدید کردید، پرستیدید و شما مرده پرستید و بنابراین مشرک اید.

علمای اسلام گفتند: کسی مشرک است که مصداقش صراحتاً در آیات و روایات آمده باشد.

(-در باب احترام به قبور اولیاء الله میبینیم در ادیان دیگر و قرآن هم مطرح است.

-پیامبر هم به صحابه خود یاد دادند.)

ابن تیمیه 970 بار در آثارش صراحتاً مسلمانان را تکفیر کرد به کفر اکبر و گفت اینها شرکشان، شرک جلی است. لذا باید توبه داده بشوند و الا کشته می‌شوند.

اهل سنت با این حرف‌ها به مخالفت پرداختند.

علامه سُبکی(شافعی مذهب و اصحاب حدیث است.) در کتابی به نام "شفاء السقام فی زیارت خیر الانام" به نقد ابن تیمیه پرداخت.

3. اجتهاد را تفسیر جدید کرد.

گفت تقلید جایز نیست و هر کس از مذاهب اربعه تقلید بکند کافر است و باید توبه‌اش بدهید و اگر توبه نکند باید کشته شود.

اهل سنت نپذیرفتند افکارش را و افکار او به تاریخ پیوست.

تا این که در قرن دوازدهم عده‌ای علی‌الخصوص محمد بن عبد الوهاب افکار او را احیا کردند.

و اینچنین اسلام وارد فضای سلفی‌گری شد.

آنها خودشان را سلفی معرفی کردند در صورتی که هیچ شاهدی مبنی بر این‌که اینها افکار سلف است نداریم.

بنابراین مکتب سلفیه یعنی اجتهادات جدید ابن تیمیه. که این اجتهادات همه‌ی مسلمانان را مشرک دانست.

 

در قرن دوازدهم چند استاد در مدینه به تدریس افکار ابن تیمیه پرداختند که شاگردانی پیدا کردند که یکی از آنها محمد بن عبد الوهاب بود.

حنبلی و اهل حدیث بود.

با افراط و تندروی بیشتر به تبلیغ آراء ابن تیمیه پرداخت.

به درعیه رفت و با محمد بن سعود  بیعت کرد. که او رهبر مذهبی و محمد بن سعود رهبر سیاسی بشود.

او فتوا به قتل مسلمانان به دلیل احترام به قبور اولیاءالله داد و مسلمانان هم نمی‌پذیرفتند که باید دوباره مسلمان شوند.

اکثر کسانی که توسط او کشته شدند مسلمان سنی حنبلی مذهب بودند.

سلیمان بن عبدالوهاب (برادر او) کتابی در نقد کارهای او نوشت. و گفت دلیلی ندارد که تمام مسلمانان که حرف تو را کهه مجتهد هم نیستی بپذیرند.

جواب محمد بن عبد الوهاب این بود که ابن تیمیه که مجتهد بود!

شمشیر آل سعود پیش رفت و هنوز هم فرزندان محمدبن عبدالوهاب که آل شیخ نامیده می‌شوند رهبران مذهبی‌اند و فرزندان ابن سعود که آل سعود نامیده می‌شوند رهبران سیاسی.

معتقد به تکفیر همه مسلمانان هستند.

آن‌ها حمله کردند به اطراف.

امپراطوری عثمانی به مصری‌ها دستور داد بروید این‌ها را قلع و قمع کنید.

در سال 1233 مصری‌ها به عربستان آمدند و رهبران مذهبی و سیاسی آن‌ها را در استانبول گردن زدند.

و این چنین وهابیت به محاق رفت.

امّا در سال 1319، انگلیس جوانی از آل سعود پیدا کرد و به او پول و اسلحه و نیرو داد و گفت برو احیا کن آل سعود را.

البته برای انگلیس به چالش کشیدن عثمانی مهم بود.

در طول یک سال عبدالعزیز رفت و منطقه مجد را تصرف کرد. و به عنوان عربستان سعودی اعلام استقلال کرد.

جنگ جهانی اوّل اتفاق افتاد. امپراطوری عثمانی از بین رفت و عربستان به کار خود ادامه داد.

درسال 1343 به مکه و مدینه حمله کرد و از علما به زور فتوا مبنی بر تخریب قبور بقیع گرفت.

قبر پیامبر هم خواستند تخریب کنند ولی مسلمانان نگذاشتند. و آن‌ها دست کشیدند.

جنگ جهانی دوم که اتفاق افتاد، انگلیس ضعیف شد، آمریکا آمد و نفت پیدا کرد و وجودش را در منطقه تثبیت کرد.

قراردادهایی میان عبد العزیز و آمریکا بسته شد. آمریکا پادگان نظامی در عربستان ایجاد کرد برای خودش.

در این زمان در جهان اسلام کسانی سر کار آمدند که گرایش چپ داشتند.

آمریکا به خطر افتاد.

پادشاه ایران، پادشان عربستان، اندونزی و برخی کشورها سازمان کنفرانس اسلامی تشکیل دادند.

می‌خواستند جلوی تفکرات سوسیالیستی چپ را در جهان اسلام را بگیرند.

وقتی انقلاب اسلامی ایران به ثمر نشست، کنفرانس دست عربستان قرار گرفت.

آمریکا برای جلوگیری از تأثیر انقلاب اسلامی و مقابله با جریان چپ، دست عربستان را باز گذاشت که در کشورها مسجد بسازد. پایگاه‌های برای ترویج وهابی‌گری.

اما به خاطر تفکر تفکیری وهابیت آن‌قدر با توجه به هزینه‌شان گسترش نیافتند.

حدوداً 50 میلیون وهابی داریم.

وهابی‌ها اعتقاد به پذیرش حاکم دارند، حالا چه ظالم چه فاسد چه خوب.

اما در تقابلش جریان سوسیالیستی چپ این اعتقاد را ندارد.

 

عدالت دو جور تفسیر می‌شود:

تساوی : 100% غلط

دادن حق به حق دار: معنای دقیق! هر کسی به اندازه حقش بهش حق داده بشود.

اما آن‌ها عدالت را اشتباه متوجه شدند.

تمام جریان های تکفیری فتواهایشان از ابن تیمیه گرفته شده است.

وهابیت یکی از جریانهای مهم تکفیری ست.

هر وهابی سلفی ست ولی هر سلفی وهابی نیست.

*سلفی به معنای پذیرش افکار ابن تیمیه

 

جریان بعدی دیوبندیه است.

دیوبندیه: مکتبی که از دل حنفیان هند و جماعت تبلیغ و سپاه صحابه و طالبان به وجود آمد.

شاه ولی الله دهلوی؛ متفکر مسلمان اهل سنت حنفی و ماتریدیه هند به مدینه رفت و برخی از افکار ابن تیمیه را پسندید.

گرایشات صوفیانه را هم داشت.

البته مخالف برخی افعال و اذکار صوفیان هم بود و به نقدش پرداخت

در واقع دیوبندیه هم اشتراکاتی با وهابیت دارد و هم اختلافاتی.

اصل توسل به ارواح اولیاءالله و تبرک را جایز می‌داند.

اما استغاثه و رفتن به روی قبر و درخواست و نذر برای آن‌ها را شرک می‌داند.

بنا بر قبر و عزاداری برای مردگان را بدعت می‌داند.

فرق بین بدعت و شرک:

بدعت: باطل است، یعنی کسی که بدعت میگذارد مسلمانی ست که کار اشتباهی انجام میدهد. همه مسلمانان را تکفیر نمیکند. بر عکس محمد بن عبد الوهاب.

به دلیل حضور انگلیس این تفکرات شاه ولی الله بین حنفی‌های هند خیلی سریع گسترش پیدا کرد.

ملا قاسم نانوتوی مدرسه‌ای تأسیس کرد برای ترویج افکار شاه ولی الله، چون مسلمانان هند فکر می‌کردند بخاطر دور شدن از تفکرات سلف گرفتار استعمار و تحقیر انگلیس شدند.

ملا قاسم نانوتوی در روستای دیو بند با 15 شاگرد این مدرسه را تأسیس کرد که مورد استقبال علما اهل سنت قرار گرفت و اسم این مکتب به جای شاه ولی اللهیه، دیوبندیه گذاشته شد.

این مکتب 60% مشترک با شیعه و 40% مشترک با وهابیت است.

یکی از فارق‌التحصیل‌های مدرسه دیوبند ملا محمد الیاس کاندهلوی بود که دید به خاطر حضور کمپانی هند شرقی و تبلیغ مسیحیت و هدو و... مسلمان‌ها از اسلام بیرون رفتند، گفت مهم نیست چه کاره اید، مهم این است که برای خدا تبلییغ کنید.

کم کم سازمان جماعت التبلیغ شکل گرفت.

این سازمان تفکر دیوبندیه را پخش کرد.

مسلمان‌ها که تحت فشار استعمار انگلیس بودند سریع جذب شدند و آنها که دغدغه دین داشتند رفتند و در روستاها تبلیغ کردند واین تفکر خیلی زود پخش شد.

امروز حدودا 10 میلیون مبلغ در این سازمان در 160 کشور دارند تبلیغ میکنند.

رویکرد سیاسی ندارند.

حدودا 100 میلیون دیوبندی داریم. در هند و بنگلادش و افغانستان و پاکستان.

90 مردم سیستان و بلوچستان دیوبندی هستند.

 

دو جریان از دل دیوبندیه به وجود آمد. اینها افراطی و ضد شیعه هستند:

1. سپاه صحابه که غالباً مولوی‌های فارق‌التحصیل دیوبند هستند. فقط مخالف شیعه اند چون می‌گویند شیعه بدگویی صحابه را میکند در صوری که آقا فرمودند توهین به خلفا و امهات مومنین حرام است.

و این تحت تأثیر شبکه‌های ماهواره‌ای هستند که به اسم شیعه عداوت میان مسلمانان را بیش‌تر می‌کنند. مثل الله یاری و یاسر حبیب.

اما این سپاه خیلی رشد کرده است در پاکستان، و کشت و کشتارها توسط این‌ها صورت می‌گیرد. آنها پاکستانِ بدون شیعه می‌خواهند.

البته بسیاری از علمای دیوبند علیه این‌ها موضع گرفتند.

لشکر جنگ وی و لشکر طیبه از دل این سپاه بیرون آمد.

2. طالبان که همه طلبه‌های مدارس دیوبند و پشتوهای افغانی شمال پاکستان هستند.

 اقدامات تندشان باعث موضع‌گیری دنیا در مقابل آنها شدند، و اینها حکومت موقتی که به دست آورده بودند را از دست دادند.

بعد از 11 سپتامبر که آمریکا به افغانستان حمله کرد حکومتشان را از دست دادند. اما هنوز هم گستره‌ی زیادی از جنوب افغانستان و شمال پاکستان در دست آنهاست.

دیوبندیه آنچنان سلفی نیستند زیرا اعتقاد ندارند که سلف فهم برتری داشته، فقط از آن جهت که برخی افکار ابن تیمیه را قبول داشتند می‌توان گفت یکی از جریان های سلفی معاصر اند.

 

جریان بعدی سلفی؛

جریان سلفی تقریبی اخوان المسلمین و جریان سلفی جهادی القاعده:

سید محمد رشید رضا در مجله المنار به تفکرات سلفی پرداخت. ابتدا سلفی نبود ولی با مطالعه کتاب‌های ابن تیمیه از تفکرات سلف حمایت کرد.

او معتقد بود همه کسانی که توسل و شفاعت می‌جویند، اگرچه کار اشتباه و شرک آلود می‌کنند ولی از اسلام خارج نمی‌شوند..

شاگرد ایشون به نام حسن البنا معلم پرشوری بود و در سال 1928 سازمان اخوان المسلمین را تأسیس کرد.

به خاطر شرایط مصر و جهان اسلام  سریع این سازمان گسترش یافت.

او پذیرفت سلف تفکر بهتری‌ست اما تقریبی بود به شدت و نگاه مثبتی به شیعه داشت.

و عضو دار التقریب (شیعه و سنی در کنا رهم به تقریب بین مذاهب پرداختند) بود.

او افکار ابن تیمیه را پذیرفت ولی اعتقاد داشت افکار او جز فروع اعتقادی‌ست. و این جز اختلافات علماست.

بیشتر رویکردش سیاسی بود و به زودی توانست در 38 کشور شعبه تأسیس کند.

او چون دنبال حکومت اسلامی بود، به هرجا رفت، با فرهنگ آن‌جا هماهنگ شد.

 

سه جریان عمده امروز:

1. اخوانی‌هایی که به سمت سکولاریسم هستند. (اردوغان در ترکیه، حزب رفاه و عدالت)

2. اخوانی با گرایش های صوفیانه(حسن الترابی در سودان)

3. اخوانی با رویکرد سلفی(دکتر یوسف قرضاوی)

اخوان المسلمین گرایش مثبت معتدل است.

از نظر اندیشه سیاسی به شیعه نزدیک اند (به مردم سالاری دینی اعتقاد دارند.)=> مورد انتقاد وهابی‌هاست.

اما افکار ابن تیمیه را پسندیده اند و از این جهت به وهابیت و سلفی‌ها نزدیک اند.

 

جریان سلفی جهادی: جریانی که از دل اخوان درآمد ولی از آن‌ها جدا شد.

سید قطب رهبر معنوی اخوان المسلمین بود. در زندان با افکار ابوالاعلی مودودی که گفته بود ما در جاهلیتی بدتر از جاهلیت زمان پیامبر هستیم آشنا شد و تندرو شد.

کتابی به نام معالم فی الطریق نوشت و گفت ما در  جاهلیت قرن بیست هستیم و هر کس راضی به این جاهلیت است کافر است.

این باعث شد القاعده بیرون بیاید از دل این تفکر.

سد قطب گفت شهرهای ما یا شهرهای اسلامی هستند و یا جاهلی.

افرادی کتاب‌های سد قطب را خواندند و گروه‌هایی تشکیل دادند و گفتند ما نمی‌خواهیم در شهرهای جاهلی زندگی کنیم و می‌خواهیم هجرت کنیم.

او از دنیا رفت اما تفکراتش باعث ایجاد گرایش سلفیه جهادی شد.

فردی به نام محمد عبد السلام فرج ظهور کرد و گروه الجهاد را تأسیس کرد و کتاب جهاد فریضه الغائبه را نوشت و گفت پیامبر فرموده: من به شمشیر مبعوث شدم و تنها راه جهاد است.

گفت آیه "و قاتلوا المشرکین کافه" منسوخ کننده همه آیات رأفت و رحمت اسلامی‌ست،

همه مسلمان‌هایی که اعتقاد به جاهلیت قرن 20 دارند مشرک و کافرند.

جهاد واجب عینی بر مسلمان است و تمام حاکمانی که امروز در کشورهای اسلامی هستند همه کفرشان قطعی ست و باید بر علیه‌شان جهاد کرد.

در مصر و لیبی و الجزایر گسترش یافت و آن‌ها مردم رو می‌کشتند که مورد تعقیب حکومت قرار گرفتند.

در این زمان جنگ افغانستان شروع شد.

دیدند شوروی کافر آمده به افغانستان مسلمان حمله کرده، پس وقت جهاد است!

آمدند در افغانستان علیه شوروی جنگیدند.

آمریکا هم به خاطر دشمنی با شوروی به آنها کمک کرد.

آنها رهبری به نام عبدالله عزام پیدا کردند.

او در جده با اسامه بن لادن آشنا شد و او را به افغانستان برد.

و معاون او شد.

جنگ تمام شد و شوروی از افغانستان بیرون رفت.

عبدالله عزام ترور شد. آمریکا هر چه به آنها داده بود پس گرفت.

-آن‌ها چون زیاد در عربستان مانده بودند بهشان افغان العرب یا عرب‌های افغان می‌گفتند-

آن‌ها دیدند رهبر و پول و اسلحه ندارند و حکوتش اسلامی‌شان هم تشکیل نشد و احزاب افغانستان هم به جان هم افتادند، در سال 1990 آن‌ها رفتند چچن و در آنجا فعالیت‌های انتحاری انجام دادند.

بعد به سمت آفریقا رفتند و فعالیت کردند.

در سال 1992 اسلام گرایان الجزایر در شوراها رأی آوردند ولی کودتای نظامی شد و عباس مدنی و علی بلحاج به زندان افتادند.

افغان العرب ها باز به این نتیجه رسیدند که باید دور هم جمع بشوند و رهبر انتخاب کنند.

اسامه بن لادن را انتخاب کردند و او رفت در پیشاور پادگان نظامی به نام قاعده الجهاد تأسیس کرد.

علیه آمریکا اقدام کردند لذا آمریکا آن‌ها را در گروه‌های تروریستی گذاشتند. آن زمان بن لادن در سودان بود.

زمانی که طالبان اکثر افغانستان را گرفته بودند، بن لادن سلفی جهادی را با خود به افغانستان بردند.

11 سپتامبر 2001 به اسم القاعده تمام شد.

این شد بهانه که آمریکا به افغانستان و بعد به عراق حمله کرد.

القاعده نیروهایشان را در عراق جمع کردند تا امنیت عراق را بر هم بزنند.

رهبر القاعده عراق ابو مصعب زرقاوی گفت چون آمریکا آمده تفکر جاهلی را در عراق نهادینه کند، ما عملیاتهای متعدد مسلحانه انجام میدهیم که نتواند. اگر چه صد هزار نفر غیر نظامی هم کشته یشوند.

لذا کشت و کشتارهای آن‌ها هنوز که هنوز است ادامه دارد.

در این زمان بیداری اسلامی اتفاق افتاد.

در این فضا در سوریه اخوان دو دسته شدند.

مخالف قیام مسلحانه علیه بشار اسد بودند.

عده‌ای دیگر علیه بشار اسد قیام مسلحانه کردند.

آمریکا استفاده کرد و لیبرال سکولارهای سوری که خارج شده بودند از سوریه را جمع کرد و تجهیز کرد به اسم ارتش آزاد علیه حکومت بشار اسد تا جبهه مقاومت را از بین ببرند.

و به صورت غیر رسمی القاعده را در سوریه تجهیز کرد. و کمکشان کرد.

القاعده از سراسر جهان جمع شدند سوریه.

اما موفقیت آمیز نبود.

این باعث شد القاعده دوباره دور هم جمع بشوند و دولت جدیدی تأسیس کنند به نام دولت اسلامی عراق و شام که مخففش داعش است.

اکنون در استان الانبار عراق جمع شدند و این در حالی‌ست که عشایر سنی عراق در کنار حکومت شیعی علیه القاعده می‌جنگند.

و جنایت‌هایی که الان دارند انجام می‌دهند هم که...

 

پ.ن: معذرت بابت لحن نوشته، قبلاً که گفته بودم، این‌جا، جایی هست برای خلاصه‌نویسی‌هایم! :)

  • ضُحی