رنگی شبیهِ نور

فرهنگ به معنای هوایی‌ست که ما تنفس می‌کنیم...

رنگی شبیهِ نور

فرهنگ به معنای هوایی‌ست که ما تنفس می‌کنیم...

ما جامعه‌ای می‌خواهیم که رنگ‌ش شبیهِ نور باشد...
*****
نمونه‌ی کاملِ دنیای انسانی در دورانِ ظهورِ حضرتِ بقیه‌الله ارواحنا فداه اتفاق خواهد افتاد و از آن‌جا –من به شما عرض بکنم- دنیا شروع خواهد شد. ما امروز در زمینه‌های مقدّماتیِ عالمِ انسانی داریم حرکت می‌کنیم. ما مثلِ کسانی هستیم که در پیچ و خم‌های کوه‌ها و تپه‌ها و راه‌های دشوار داریم حرکت می‌کنیم تا به بزرگ‌راه برسیم. وقتی به بزرگ‌راه رسیدیم، تازه هنگامِ حرکت به سمتِ اهدافِ والاست.(1389/9/10)

نویسندگان

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

خلاصه‌ای از مبحثِ تقوا در کتابِ ده گفتارِ شهید مطهری

 

یکی از کلماتِ پُر کاربرد در روایات و قرآن و متون دینی ما تقواست. در بسیاری از ترجمه‌های فارسی این لغت به معنی پرهیزکاری و یا ترس و خوف معنا شده است. و این در صورتی ست که این معانی تا حدودِ زیادی اشتباه استعمال می‌شوند.

تقوا از ریشه "وقی" به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است. احتمالاً به دلیلِ این که لازمه صیانت از چیزی، ترک و پرهیز است و غالباً ملازم با ترس و خوف است، این اشتباه در معنی ایجاد شده است.

در حقیقت تقوا یعنی خودنگه‌داری؛ یعنی نفس خود را از هر آنچه انسان را به گناه می‌کشاند، حفظ کردن.

تقوای دینی و الهی یعنی انسان خود را از هر چه  از نظرِ دین و شرع خطا و گناه هست، حفظ کند.

 

البته تقوا دو نوع است؛ تقوایی که ضعف است و تقوایی که قوّت است.

نوع اول این است که کلاً خودمان را در محیطی که احتمال خطا می‌رود قرار ندهیم! خب قاعدتاً این ضعف محسوب می‌شود چون احتمال می‌رود که اگر در محیطش قرار گرفتیم، چه بسا به گناه هم بیوفتیم!

اما نوع دوم این است که چنان خودمان را پرورش بدهیم و آماده کنیم، که در محیط گناه و خطا هم مرتکب گناه نشویم. که مسلماً این قوّت و موجب بزرگی روح می‌شود. یک حالت مصونیت در روح ما به وجود می‌آید.

احتمالاً علت پیدایش این تصور همان ترجمه غلط باشد. که تقوا را پرهیزکاری معنا کرده‌ایم...یعنی کلاً از محیط گناه اجتناب کنیم...

پس تقوا آن ملکه مقدس است که در روح پیدا می‌شود و به روح قوّت و قدرت می‌دهد و نفس اماره و احساساتِ سرکش را رام و مطیع می‌سازد.

ترس هم یکی از آثارِ تقواست و نه معنیِ خودِ آن. (این ترس از خدا هم به معنیِ ترس از عدالتِ خداست! به گونه‌ای ترس از  خود است! ترس از خود که گناهی کند که در دستگاهِ عظیمِ عدالتِ خداوند به کیفر محکوم شود)

 

رابطه‌ی تقوا و آزادی؛ مصونیت یا محدودیت؛

گاهی بعضی که با واژه‌ی آزادی خو گرفته‌اند این را می‌گویند که تقوا مغایر آزادی ست. حالا باید دید تقوا محدودیت است و یا مصونیت؟ و یا محدودیتی که عین مصونیت است؟

تقوا برای روح مثلِ خانه است! که خانه انسان را به زندگی در چهاردیوار محدود می‌کند و در عین آن از سرما و گرما حفظ!

کلاً وقتی به چیزی "محدودیت" می‌گوییم که انسان را از موهبت و یا سعادتی محروم کند، اما چیزی که خطر را از انسان دور می‌کند مصونیت است!

تقوا عینِ آزادی است! یعنی از طرفی انسان را از قید هوی و هوس آزاد می‌کند و از طرفی چون هر کس در بند نفس‌ش نیست، آزادی اجتماعی هم وجود دارد.

 

البته حفظِ خودِ تقوا هم مهم است! مثلاً درباره‌ی بعضی گناهان که تأثیر و جاذبه‌ی قوی‌تری دارند، دستورِ حریم گرفتن داده شده است. پس هم باید از تقوا محافظت کرد و هم باید خود را در محیطِ بعضی گناهان قرار نداد؛

حافظِ عزیز می‌گوید:

قوّتِ بازوی پرهیز به خوبان مفروش           که در این خیل حصاری به سواری گیرند

همین! :)

 

  • ضُحی

هنگامی که قرار شد "تنگ کورک" آزاد شود، مقدارِ زیادی پیش‌روی کردیم امّا متأسفانه به طورِ کامل موفق نشدیم، چرا که در حینِ پیش‌روی، یک عده‌ای از بچه‌های ما که به سمتِ رأسِ ارتفاع در حرکت بودند، زیرِ رگبارِ تیربارهای عراقی قرار گرفتند و متوقف شدند. بلافاصله فرمانده گروه توسطِ بی‌سیم به محمّد اطلاع داد که ما نیرو لازم داریم و او در جواب گفت: "مقاومت کنید، الان نیروها به کمک‌تان می‌آیند."

البته برای ما جای تعجب بود، چرا که نیرویی در بساط نداشتیم و نمی‌دانستیم که او روی چه حسابی قول می‌دهد. بعد از مدتی، دوباره تماس برقرار شد و باز هم بروجردی با اطمینان گفت: "مقاومت کنید، نیروها می‌رسند."

بار سوم بی‌سیم‌چیِ گروهِ ما شهید شد و فرماندهِ گروه با عصبانیت فریاد زد: "پس چرا نیرو نمی‌فرستید؟"

ناگهان از آن سوی بی‌سیم صدای محمّد به گوش رسید که: "مقاومت کنید، ملائکه الله می‌رسند."

و هم‌زمان، تلاوتِ این آیه از سوی او دل‌های همه ما را تکان داد: "إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ..."

 

* بخشی از کتابِ فرمانده من - بخشِ مسیحِ کردستان شهید محمّد بروجردی - عباس پاسیار

 

سال‌هاست شروع شده این مقاومت...

این روزها عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و خیلی کشورهای دیگر را که ‌می‌بینم این آیه هی در ذهنم تکرار می‌شود...

راستش حسودی‌م می‌شود به خیلی‌شان...

وقتی مرور می‌کنم اتفاقاتِ آن سفر کذایی را به نیویورک، اصلاً غمِ عالم روی دلم سنگینی می‌کند...

که چرا انقدر ذلت و خاری؟

دوست دارم داد بزنم در گوشِ بعضی‌ها؛

"کمی استقامت...

بلخره می‌آید..."

  • ضُحی

"می‌خواست انسان‌ها را متحوّل کند تا دین‌دار شوند، نه دین را برای جذبِ افراد تغییر دهد."

دقیقاً کاری که برعکس‌ش را زیاد می‌بینیم این روزها...

 

*متنِ گفت‌وگو

  • ضُحی